1395خاطرات نفسم
اینجا رفتیم پارک جای خونه مون.خیلی دوست داری بری پارک
اینم عکست با دوچرخه بابایی هستش که بابا داده درستش کردن تا یادگاری نگه دارش.روحش شاد
اینجا هم رفتیم طرقبه.البته اون شب زلزله شده بود و همه مردم تا صبح تو خیابون بودن.اینم یکی از روزهای به یاد موندی بود
اینم کاردستی پدرام جونی با مقوا
بابا جون اومده با کلی خوراکی
حسابی خوشحالی
خوشتیپ مامان عاشق ژست گرفتن هاتم
اینم که به زور خریدی.هر چی گفتم این به درد نمیخوره و برای کوچولوهاس.گفتی نه
اخرش دایی و مجبور کردی تا بخرش
تو راه هم هی میگفتی چه خوبه اصلا هم کوچیک نیست
اینم پدرام جونی و دایی گلش که رفته بودیم عروسی یکی از اقوام
آب بازی داخل حمام
این هم عکس پارسالته که با مامان جون اینا رفته بودیم اوشان.حسابی بهت خوش گذشت
اینم چند تا از عکسای شب یلدای گل پسری
1395
اولین باری که دوست جونی هات اومدن خونه جدیدمون
تو هم طبق معمول مشغول فیلم بازی کردنی
اینجام خونه مامان جونه داشتی میرفتی مهمونی
اینجا هم مشغول بازی تو فضای سبز خونمونی️
زمستون 95.مشغول برف بازی
اینجام مغازه دایی رفتی و عکس انداختی
اینم یه عکس با هالک که خیلی خیلی دوستش داری
عزیزم اینم یه جمع بندی از عکسهای پارسالت بود.امیدوارم بزرگ که شدی از دیدنشون کلی ذوق کنی.دوست دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی